امروز و دیشبم ...

ساخت وبلاگ
شک داشتم که امروزو هم دانشگاه باشی یا نه...

تو شماره صندلی ها که اسمتو دیدم مطمئن شدم هستی... 

موندم بیرون تا بیای و بری تو سالن امتحانات  تا منم بیام...

ندیدمت تا وقتی داشتی میرفتی سر جلسه و نگات کردم تا اون لحظه ای که برگشتی و نگام کردی.. تو چشمام حسرت اینکه یه لحظه کنارت باشم و شوق اون لحظه ی دیدنتو دیدی؟؟

دیگه سر امتحان تمرکز نداشتم و فقط به تو فکر میکردم..

دلم میخواست گریه کنم...

اصلا دیگه حال امتحانو نداشتم دیگه به هر جوری که شد تمومش کردم...

بعد امتحان که دیدمت خوب ...

جی بگم آرزو میکردم بقیه نباشن و فقط با تو باشم...

دیشب اومدم اینجا تا بنویسم برات 

بگم چقدر دلم تنگ شده واسه دیدنت و بودن کنارت...

دیروز رفتم یکی از روستاهای همینجا کنار یه چشمه ...با یکی دوستام..

گفتم کاش یه روز با تو بتونم بیام اینجا...

هعی هر چی بگم کمه ...

کجایی بیا دلم داره میمیره ..

هر چند هیچی نمیگم و کم پی ام میدم ولی دلیل نمیشه که دوسِت ندارم و دلم برات تنگ نمیشه....

دلتگیام..دلتنگی


برچسب‌ها: دلتگی درد و دلم.....
ما را در سایت درد و دلم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanha-be-yade-to بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 4:45