میدونی چند وقته شعری برات ننوشتم؟؟؟ اصلا دیگه نمیدونم دلم چی میگه .. چرا میگه برات تنگه میگه تو رو میخواد اما میدونی تموم جونم چی میخواد ؟؟؟
میخواد فقط یه لحظه ببینمت .. یه لحظه تو چشات خیره بشم و تموم اشکامو جلو چشمات بریزم ...
آخه چی بگم ... دور از تو مگه میشه دلم نگیره...
اصلا مرد باید گریه کنه... باید زجه بزنه واسه دوری عشقش حالا عزیز دلم تو باور نکن ولی این روزام دور از تو اصلا خوب نیس...
خدایا میشه بدونه چقدر دلم براش پر میزنه؟؟
خدایا به دلش میندازی که چیه حالم؟؟
هعی
دیگه اینجا نوشتن یعنی باید بشه مرحم دلتنگیام؟؟؟
اما آخرش دلم به این فال خوشه که:
من این مراد بینم به خود که نیم شبی
به جای اشک روان درکنار من باشی.....
برچسب : بیرون, نویسنده : tanha-be-yade-to بازدید : 121